میسپارمت به دستان کور تقدیر تو را باز پس میدم به خواب های آشفته نیمه شب هایم... و می جنگم با تمام ((نمیشود))های پس از تو! ممیزی میزنم بر اسب سفید خوابیده بر خیال تو, تا رها شوم از این رویای خیس! و عمیق نفس میکشم تا خالی شود ریه هایم از دی اکسید تنهایی بعد از تو! باز قلم را در دستانم باله می رقصانم تا تو بخوانی و بدانی که چه خوشبختم هنوز! فراموش کردنت به اندازه خوابیدن زیر سایه درختان توت در ظهرهای تابستان به دلم میچسبد... فراموشت میکنم تا باز یزدانی بخواند: ((گاهی چه دلچسبه فراموشی))
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
نسترنها بر
شانه دیوار و آدرس
firoozeh.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.